بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت خواهران و برادران عزیزم و خوانندگان همیشگی این وبلاگ تا به حال به این موضوع فکر کرده اید که این پیامک ها که گاه گاه بدستمان می رسد که اثرات ناخود آگاه فراوانی در جامعه به دنبال خواهد داشت و لی براستی چرا این همه هجمه علیه قومیت ها و افراد خاص به چه دلیلی ایجاد شده بحث ذیل بررسی اجمالی بر موضوع پیامک ها و اثرات تخریبی آن را خواهد انشالا که مفید فایده باشد و خدای نکرده ما ناخواسته در جهت پیشبرد اهداف دشمنان گامی بر نداریم
راستی چرا مدتی است این همه پیامک هجو آمیز علیه لرها دست به دست میشود؟
در این باره چند نکته پراکنده را به قصد تأمل، مرور میکنیم:
نخست؛ نبود رسانههای رسمی طنز، این ضرورت زندگی را حذف نکرده، بلکه زیر زمینی کرده با همه تبعاتش. (امید که دستکم آنان که بر مسند مسئولیتند، در این بار چارهای بیندیشند و بقیه مسئولان هم اندکی آستانه تحملشان را بالا ببرند)
دوم؛ رد طنز را میتوان در آثار مکتوب فارسی به قرنها پیش برگرداند؛ البته بیشتر به نظم. نکته جالب اما این است که در این طنزها بیش از هر چیزی، «تیپ» محور است.
سوم؛ ظاهرا، طنزی که محور آن اقوام ایرانی است، سابقه چندانی ندارد. دیر زمانی نیست که ترک، لر، و رشتی به جای تیپها مینشینند. از آنجا که این قبیل طنزها ـ که حالا دیگر طنز آموزنده نیست، بلکه هجو نیشدار و مخرب است ـ در آثار معتبری ثبت نشده، برای سخن گفتن در این باب، صرفا میتوان بر حدس و گمان تکیه کرد.
درباره دلایل این چرخش در طنزهای فارسی و علل پیدایی آن، سخنها رفته است. بسیاری علت اصلی این امر را سیاسی میدانند. با توجه به همزمانی این امر با تقویت دولت مرکزی در ایران، این سخن چندان بی راه نیست! بسیاری ترس این دولت و شخص شاه را دلیل این امر میدانند. رضا شاه و مرشدانش که برآمده از انقلاب مشروطه خواهانه ترکها و لرها بودند و آن را به یغما برده بودند، و از شمالیهای آشنا با جهان جدید میترسیدند، چه میتوانستند کرد، جز پنهان کردن ترسشان در پرده هجو این اقوام؟
چهارم؛ لرها به شهادت تاریخ مکتوب، همواره خود را ایرانی و فرزند ایران میدانستهاند؛ پس از اسلام در ایمان خود محکم بودهاند؛ با روحانیت رابطهای وثیق داشته تا جایی که، مثلا، رضا شاه اگر از آیت الله بروجردی به چند دلیل حساب میبرد، یکی از این دلایل، قوم او بود که به اشاره ایشان، روز روشن را بر شاهنشاه شب تار میتوانستند نمود.
به همین سبب، امام خمینی( ره) هم در تأدیب شاه به پشتیبانی این قوم اشاره میکرد. در خاطرات برخی از درباریان آن زمان هم اشاراتی به ترس از قوم لر هست.
از آغاز انقلاب اسلامی تاکنون نیز این قوم پا به پای بقیه ملت ایران در همه میدانها، پشتیبان جمهوری اسلای و رهبری انقلاب بوده است. ................. ((بقیه در ادامه مطلب))
بسم رب الشهدا و الصدقین
با سلام خدمت دوستان عزیز و همراهانم عزیز و همیشگی این وبلاگ
یه عذر خواهی بخاطر اینکه واقعاً یه مدت خیلی خیلی کم کار بودم و بیشتر از مطالب شما عزیزان بهره می بردم ولی انشالا به فضل خدا سعی دارم حداقل هفته ای یک مطلب جدید بزارم الهی به امید تو
امروز می خوام از مدرسه ای براتون بگم که شاگرداش مستقیم به بالاترین جایگاهی که یک انسان می تونه بدست بیاره رسیدن یعنی شهادت
مدرسه دخترانه زینبه در شهرستان میانه سند غیر قابل انکار جنایات رژیم بعث و حامیان مزدورش که درندگی و خوی حیوانی را به اوج رسانده و دانش آموزان بی دفاع و مظلوم این مدرسه را به خاک و خون کشیدند
کرم اورکدن آهی سویلرم نَـدور الهی بو اوشاقلارین گـوناهی، کِـبریای زینبیه
چرا زینبیه معراج شهدا شد؟
دانشآموزان مدرسه «زینبیه» در تمام مناسبتها مانند دهه فجر، روز معلم، تولد و شهادت ائمه اطهار(ع) و حتی عملیاتهای دفاع مقدس فعال بودند.وقتی به سالروز مناسبتی نزدیک میشدیم، سرودهای «حسین ای آموزگار آزادی»، «بشکن بت و...» و «خمینی ای امام» را تمرین میکردیم؛ فضای مدرسه طوری بود که تمام بچهها حجابشان را حفظ میکردند حتی برخی از دانشآموزان سر کلاس هم با چادر حاضر میشدند.
دبیرستان زینبیه میانه بیش از 700 دانشآموز داشت، در این دبیرستان رشته انسانی در شاخههای اقتصاد و فرهنگ و ادب تدریس میشد، مدرسه ما از هر لحاظ به ویژه به عنوان پایگاه تدارکاتی جبهه ممتاز بود و عراقیها خوب مدرسهای را برای بمباران انتخاب کردند. بعضی از روزها اعلام میکردیم که قرار است برای کمک به جبهه آش رشته و آش ترش درست کنیم، هر کدام از دانش آموزان به اندازه توانشان یک لیوان نخود، لوبیا و عدس به مدرسه میآورند، وقتی که این آش پخته میشد، آن را به دانشآموزان میفروختند و پول جمعشده را به جبهه کمک میکردیم . مسئولان مدرسه با پولی که از فروختن آش به دست آورده بود، از بازار نخ کاموا تهیه میکرد، آن را بین دانشآموزان تقسیم میکرد و دانشآموزان هم برای رزمندهها شال و کلاه و دستکش میبافتند.
وقتی خبر اجرای عملیات میشنیدیم، بچههای مدرسه آماده اهدای خون میشدند، در یکی از کلاسهای مدرسه زینبیه چند تخت میگذاشتند، با هماهنگی مدیر مدرسه و معاونین، تیم پزشکی به مدرسه میآمد، آنها اعلام کرده بودند، «فقط آنهایی که وزن بالای 50 کیلو دارند میتوانند به رزمندهها خون اهدا کنند».
دانشآموزانی که میتوانستند این کار را انجام میدادند اما دانشآموزی بود به نام شهید «شهلا ثانی»، او به دلیل کاهش وزن نمیتوانست خون بدهد، رفت و تکه آجر و سنگ در کیف و جیبش گذاشت، وقتی دیدند وزن او بالای 50 کیلو است از او هم خون گرفتند، شهلا بعد از اهدا خون حال خوبی نداشت اما خیلی از این کار خوشحال بود.
و در ادامه خاطره دو نفر از بازماندگان مدرسه زینبیه را مرور می کنیم
در زینبیه چه گذشت؟
می گفت:یکشنبه 12 بهمن 65 کمی دیرم شده بود برخلاف همیشه که وقتی زنگ میخورد، در بزرگ مدرسه بسته میشد و هر کس دیر میآمد، اسمش را مینوشتند، آن روز خبری از این حرفها نبود؛ مدرسه حال غریبی داشت؛ بعدها وقتی به مناسبتی انشای بچهها را برای نوشتن گزارشی در مورد بمباران خواندم، دیدم، اکثر بچهها حس عجیبی هنگام ورود به مدرسه داشتند و این حس تنها شامل من و یا زاییده تخیل من نبود
وارد کلاس شدم؛ همه در مورد بمباران دیروز میانه صحبت میکردند؛ شهیده «رباب رضاقلیزاده با شوخ طبعی همیشگیاش گفت: «نمردی؟!» گفتم: «بادمجان بم آفت ندارد. تو بمیر بیاییم حلواتو بخوریم.» دیگری گفت: «بچهها میگن امروز هم زینبیه رو میزنه»، «میگن ساعت 10 میان». شهیده «زهرا صالحی» گفت: «بیا وصیتنامه بنویسیم» نمیدانم اینها از کجا این اطلاعات را به دست آورده بودند.
یکی از کلاسهای مدرسه زینبیه
در این حین معلم وارد کلاس شد، کمی در مورد بمباران حرف زد و بچهها را به خونسردی و مقاومت دعوت کرد، اما بچهها به شدت میترسیدند؛ شروع کردیم به حل تمرین، ناگهان صدای جیغ و داد از سالن مدرسه شنیده شد؛ بچههای دوم و سوم داشتند به طرف حیاط میدویدند؛ ما هم وسایلمان را برداشتیم و از در عقب به حیاط رفتیم؛ توی دفتر چند نفر از بچهها از حال رفته بودند و ناظم مدرسه داشت برایشان آب قند درست میکرد؛ بچهها توی حیاط گریه میکردند که صدای خانم مدیر از بلندگو لحظهای بر همه صداها غالب شد؛ «بچهها خونسردی خودتون را حفظ کنین. رادیو توی دفتر روشن است. اگر وضعیت قرمز شد بهتون خبر میدیم. ساعت 11 مراسم داریم، بچهها جواب نامه رزمندگان را میخوان بخونن. سخنرانی هم داریم. حالا بفرمایید سر کلاسهاتون».
ولی این تازه شروع ماجرا بود.......((بقیه در ادامه مطلب))
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت خواهران و برادران و همراهان همیشگی این وبلاگ
انتفاضه ۱۹۹۱ (انتفاضه شعبانیه) چیست؟ در این میان شیعیان که بیش از شصت درصد مردم عراق را تشکیل می دادند بیشترین فشارها و صدمات را از بعثیان تحمل کردند. کودتاچیان خشن ترین شیوه های استالینی را در زدودن فرهنگ اصیل مردم عراق به کار برده و به خیال خود ، قصد آن داشتند که فرهنگ به اصطلاح بعثی را بر آوارها و خرابه های فرهنگ بالنده و اصیل اسلامی بنا کنند. |
به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ مردم عراق نزدیک به چهل سال است که روی آرامش و امنیت به خود ندیده اند.
کودتا چیان یکی پس از دیگری زمام امور را در دست می گرفته و در پی تحقق سیاستهای اربابان خود، آسایشی را که مردم عراق تا اندازه ای از آن بهره مند بودند، از میان می بردند. تا اینکه بعثیان با کودتای خود بر علیه عبدالرحمن عارف در سال ۱۹۶۷ میلادی ، زمام امور عراق را به دست گرفتند.
در سه دهه اخیر و در پی به حکومت رسیدن دولت کودتاچیان در عراق، جوانان کم خرد و بی فرهنگ و خشن و به دور از آگاهیهای فرهنگی و اجتماعی و دینی با پشتیبانی نیروهای مسلح ، به قدرت رسیدند.
جامعه عراق تا ترکیبی در هم آمیخته از مذاهب و ملیتها و فرهنگهای گوناگون ، در دریایی از خون و خشم و نا امنی فرورفت.
در این میان شیعیان که بیش از شصت درصد مردم عراق را تشکیل می دادند، بیشترین فشارها و صدمات را از بعثیان تحمل کردند. کودتاچیان خشن ترین شیوه های استالینی را در زدودن فرهنگ اصیل مردم عراق به کار برده و به خیال خود ، قصد آن داشتند که فرهنگ به اصطلاح بعثی را بر آوارها و خرابه های فرهنگ بالنده و اصیل اسلامی بنا کنند.
اما ادامه مبارزات در شمال و جنوب و میانه عراق، نمایانگر ناکامی آنان در زدودن فرهنگ اصیل و ریشه دار ملت مسلمان عراق است .
گرچه می توان اذعان نمود که این مقاومت و پایداری با تقدیم بیش از دو میلیون شهید و آواره همراه بود.
مردم شریف عراق هیچگاه خاطرات دهشتناک قیام سال ۱۹۹۱ میلادی را فراموش نخواهند کرد.
درست پس از شکست سنگین ارتش عراق در جنگ سال ۱۹۹۱ در کویت بود که ماشین جنگی او از کار افتاد. بر اساس قطعنامه ۶۷۰ شورای امنیت کلیه تحرک هواپیماها و حتی بالگردهای ارتش عراق دچار تحریم گردید.در این هنگام مردم سرتاسر عراق موقعیت را غنیمت شمرده و از شمال تا جنوب این کشور علیه رژیم صدام حسین قیام کردند.
در جریان این قیام که در میان ملت عراق به انتفاضه شعبانیه مشهور گردید، کنترل بخش اعظم کشور به دست نیروهای مردمی افتاد و از هجده استان عراق ، چهارده استان سقوط کرد و در این میان تنها استانهای مرکزی شامل استانهای غربی و صلاح الدین و بغداد از آن جدا بوده و سایر استانها همگی از زیر یوغ استبداد صدامی خارج شد. این قیام همه گیر بود و شیعیان و سنیان همه در آن سهیم شدند. لیکن با توجه به آزاد شدن مناطق یاد شده که اغلب از ساکنین شیعه مذهب برخوردار بود، قیام یا انتفاضه بیشتر رنگ شیعه گری به خود گرفت . در مدت بسیار کوتاهی ، اکثریت شهرهای مهم عراق از جمله بصره، نجف، کربلا،عماره،کوت و ناصریه و دیوانیه در جنوب و شهرهای مهم و استراتژیک شمال عراق به دست نیروهای مردمی افتاد.
در این مدت که حدود یک ماه بیشتر طول نکشید مردم با تشکیل کمیته های مردمی در زیر نظر کمیته ای نه نفره که از سوی مرجعیت حوزه علمیه نجف اشرف آن هنگام مرحوم آیت الله العظمی خوئی تشکیل شده بود، اداره می شد. این کمیته که از برجستگان مردمی و اجتماعی و گاه علمی حوزه انتخاب شده بودند ، هر یک در سویی در امر کارگشایی امور روزمره مردم این شهرها نظارت داشته و سعی داشتند که خونی به ناحق ریخته نشده و ظلمی بر انسانی روا نشود.
اما در این هنگام حادثه ای که رخ داد، تمامی آرزوها را به زیر خاک برد و هیچگاه خاطرات تلخ و تکان دهنده آن ایام از ذهن عراقیها محو نخواهد گردید.
زیرا آنچه که پس از قیام مردم عراق در انتفاضه شعبانیه ۱۹۹۱ به عنوان سیاست سرکوب دائمی و بدوم مرز از سوی صدام حسین به مورد اجرا گذاشته شد به مراتب تلخ تر بود.
حادثه چنین اتفاق افتاد . آمریکاییان پس از قیام مردم عراق متوجه شدند که ناخواسته زمینه های ایجاد حکومتی مردمی و اسلامی در عراق پا گرفته است و چیزی نمانده است که بغداد را نیز در اختیار گیرند.
چیزی که سیاست آمریکاییان و غربیان آن را دنبال نمی کرد. پس تا آن هنگام تمامی فرودگاههای عراق و نقاط حساس جنگی و پادگانها در اختیار و یا در زیر نظر آمریکاییان و کشورهای همپیمان او قرار داشت و اجازه حرکت حتی بالگردی گرفته نشد. در این لحظات بود که ماشین جنگی بعثیان به کار افتاده و حرکتی در پادگانهای صدام آغاز گردید.
محور عملیات سوکوب ، از سوی گارد ویژه ریاست جمهوری اداره می شد. این گارد از دو سپاه و هر سپاه از سه لشگر تشکیل شده بود. گارد ویژه را بیشتر افرادی از منطقه تکریت و پیرامون آن که زادگاه صدام حسین به شمار می آمد، تشکیل می دادند.
در آن هنگام حفاظت بغداد، سولوحه وظیفه این گارد به شمار می آمد. دو لشگر از بغداد به سوی شمال عراق کربلا و نجف و دیگری از سوی جنوب آن به این منطقه به حرکت درآمد. آنان در استفاده از ماشین جنگی خود هیچ محدودیتی را به عمل نیاوردند. سوکوب بدون مرز سولوحه کار آنان قرار داشت و در این راستا برای قلع و قمع کردن انقلابیون از سلاحهای شیمیایی و بمبهای خوشه ای و ناپالم استفاده کرده و در برخی مناطق از آن جمله در نجف اشرف از شصت موشک زمین به زمین «اسکاد بی » استفاده کردند. حرکتی که هیچگاه از سوی دیکتاتورترین و خون آشام ترین رژیمهای یک قرن اخیر نیز صورت نپذیرفته بود. تمامی منطقه مملو از جنازه های کشته شدگان بود که چندین روز داخل کوچه هاا و خیابان ها رها شده و شمار زیادی از آنان خوراک سگهای ولگرد در بیابانها شدند.
انسانهای بی گناه شامل زن و مرد و کودک و سالخورده در دسته های ۵۰۰ الی هزار نفره تیر باران شده و سپس در گورهای دسته جمعی دفن شدند.
راز مزارهای کشف شده در اطراف شهر محاویل و نجف و کربلا هم اکنون فاش می گردد. به طوری که هم اکنون کمتر خانواده ای را می توان در عراق یافت که صدام حسین عضو یا اعضایی از آن را اعدام و یا زندانی نکرده باشد. صدام ، محو کربلا و به ویژه نجف را از نقشه جغرافیایی عراق در سر می پرورانید و بر این پایه ، کشتارها و فجایع دهشتناکی را در آن صورت داد.
کشتار کربلا و نجف اشرف هیچگاه از اذهان مردم این دیار محو نمی گردد. او حتی شأن جایگاههای مقدس شیعیان در کربلا یعنی حرمین شرفین و نیز مرقد مطهر علوی در نجف را نیز نادیده گرفت و با توپ و تانک بدان حمله ور شد بطوریکه تا حدود شش ماه پس از این سرکوب در حرمهای یاد شده بسته بود تا اینکه رژیم در طی این مدت توانست آثار فجایع خود را در آن از بین برده و سرپوشی بر آن نهد. صدام در ضمن حمله خود به این شهرها بسیاری از مدارس دینی کربلا و نجف از آن جمله مدرسه دارالحکمه که یکی از مراکز تحصیل نجف بود را با خاک یکسان کرد و هم اکنون آثاری جز خرابه های آن به جای نمانده است .
مردم بپاخاسته عراق اگر چه رشادتهای بی نظیری از خود نشان دادند ؛ اما بر اثر چهار عامل اساسی نتوانستند در برابر ماشین جنگی صدام استقامت نمایند:
۱ ) ضعف بنیه تسلیحاتی و دفاعی مردم ؛
۲ ) بیم کشورهای منطقه و بویژه عربستان در آن هنگام و کمکهای پنهان آنان به رژیم عراق؛
۳ ) موضع منفی ایالات متحده آمریکا در عدم اجرای قطعنامه ۶۷۰ شورای امنیت؛
۴ ) و سرکوب بدون مرز ارتش خونخوار صدام .
صاحبنظران معتقدند که در این چند روز حدود سیصد الی پانصد هزار نفر به شهادت رسیدند.
صدامیان ، هزاران نفر را به زندانهای « ابوغریب » و زندان «مرکزی صدام» در شهر رمادی که اغلب زندانیان آن را ایرانیان تشکیل می دادند و زندان زیرزمینی در شهر « جلولا» و زندان زیرمینی در جنگلها و کشتزارهای موصل معروف به « حدائق الربیع » و زندانهای سری در زیر ساختمان پزشکی قانونی در بغداد و زندان زیرزمینی در منطقه « فضیلیه » و « ارشاد» و « الزعفرانیه » که ویژه زنان واقع در منطقه « القائم» مرزی که یکی از بزرگترین زندانهای سیاسی رژیم به شمار می آمد، و زندانها و بخش های زیرمینی تأسیسات هسته ای عراق ، نشانگر ایام تلخ و دهشتناک این حادثه به شمار می آید. بر اساس آمار موجود تنها در سالهای ۱۹۸۷و۱۹۸۸ ، یکصد و هشتاد روستا در کردستان منهدم شد. این علاوه بر آن است که صدام به وسیله بمباران شیمیایی در حلبچه در مارس ۱۹۸۸، هزاران زن و مرد و کودک را از میان برد .
از جنایات دیگر رژیم صدام، واقعه ای بود که در سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۴ میلادی در عراق صورت پذیرفت.
مردم عراق در این سالها شاهد خشکاندن باتلاقها بودند . این باتلاقها شامل بخشهایی در ناصریه و بصره و العماره بود که از سرزمینهای بسیار زیبا و توریستی جهان در این منطقه به شمار می آمد. این مناطق وسعتی بالغ بر پنجاه هزار کیلومتر بود که پنج برابر وسعت کشور لبنان به شمار می آمد.
در این بخشها هفتصد هزار نفر شیعه زندگی می کرد و دارای آثار تمدن پنج هزار ساله بود . ضمن آنکه یکی از منابع بسیار مهم تأمین کننده پروتئین حیوانی در عراق به شمار می آمد. دولت صدام در یک پروژه ویژه با ایجاد سه سد بزرگ ، آب این مناطق و باتلاقها را به کانالهای جانبی منحرف ساخت که در نتبجه تمامی مناطق یاد شده ، خشک شد.
منبع :خبرگزاری اهل بیت علیهم السلام www.abna.ir
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت خواهران و بردران عزیز و همراهان همیشگی این وبلاگ ضمن عذر خواهی بابت تاخیر در بروز کردن مطالب
خالی از لطف و بی مناسبت نمیبینم که مطالبی پیرامون دوستان!!!! عزیزمون انگلیسی های به شدت مهربان!!! که هیچ خصومت و دشمنی باهم نداشتیم و نخواهیم هم داشت انشالا بیان کنم تا شاید عده ای که هوا بر داشتشان که حال که به لطف مذاکرات روابط حسنه شده شاید بد نباشد با ملکه ویکتوریا هم عکس یادگاری بیاندازند. یا با پرنس چالز آخر هفته قرار شکار بگذارند یاد آوری باشد از تاریخی که من ایرانی که در این خاک زندگی می کنم برای اولین بار در موردش می شنوم وای به حال افکار جهانی
دوستان مستحضرند قضیه هولوکاست که توهمی بیش نیست به ادعای خودشان 6 میلیون قربانی بر جای گذاشت حالا تصور کنید 9 میلیون قربانی نه توهم آن هم از گرسنگی نه با اعدام و اتاق گاز و کوره آدم سوزی که به مراتب راحت تر از گرسنگی مردم و مردار خواری و علف خواری هست تصور کنید نصف جمعیت یک کشور از گرسنگی تلف شوند آن هم کجا ایران که به حمدالله از نظر منابع و تنوع زیستی و کشاورزی بسیار غنی است وا عجبا
شرح داستان از این قرار است
(بقیه در ادامه مطلب )
ادامه مطلب ...
معجرم هست همین، پیروهنت نیست همین
روضه کوتاه ، سری در بدنت نیست همین
یاد آن روز که خنده به لبت بود فقط
حیف حالا به جز این پر زدنت نیست همین
بین این دشت تن تو چقدر پخش شده
هر کجا می نگرم غیر تنت نیست همین
باید این جسم تو را معجر من جمع کند
بوریا مانده برایت کفنت نیست همین
ساربان رفته ولی مادرمان آمده است
دردم این است عقیق یمنت نیست همین
باید این بار به پای تو سرم را شکنم
غیر من هیچ کسی سر شکنت نیست همین
خواهش پر زدنم را ز خدا می خواهم
نای ماندن به تن سینه زنت نیست همین....